سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :164
بازدید دیروز :29
کل بازدید :173712
تعداد کل یاداشته ها : 180
103/9/3
6:55 ع
موسیقی

تا حالا هیچ وقت به فکر خودکشی نیفتاده ام. ولی گه گداری هوس مرگ کرده ام. این احساس را شاید خیلی ها تجربه کرده باشند و شاید هم نه. ولی همه ما به مرگ فکر کرده ایم . به روش مواجهه با آن و اتفاقات مبهمی که بعد از آن امکان دارد بیافتد. رویارویی انسان ها با مرگ می تواند در شرایط مختلف ، متفاوت باشد. شاید متعالی ترین آن توسط آدم های شجاع به هنگام فداکاری اتفاق بیافتد.

ولی برداشت آدم ها از مرگ در شرایط عمومی و جاری زندگی چندان هم آرمان گرایانه نیست.

برخی از مرگ وحشت دارند. دلیل آن می تواند مستقل از شخصیت اخلاقی انسان ها منوط به عدم درک و آگاهی از ماهیت مرگ باشد.

برخی از ما که فطرتا انسان خوبی هستیم ولی به دلیل غیر آماده بودن و نابسامانی در تحقق عقایدمان و دچار روزمرگی شدن ، در مواجهه با مرگ دچار اضطرابیم. و ترجیح می دهیم در این شرایط غیر آماده(که قرار هم نیست عوض شود) با مرگ مواجه نشده تا شرمنده خود و خدایمان نباشیم.

دسته ای دیگر از انسان ها که به دنیای دیگر معتقد نیستند اصولا مرگ را پایان نافرجام لذت های آتی خود می دانند. و وقتی به آن فکر می کنند احساس خسران و نیستی می کنند.

البته دسته ای نیز هستند که کلا در زندگی بد آورده اند و به واسطه جهل و بدبختی آنچنان گستاخ شده اند که از هیچ چیز نمی ترسند. آنچنان در باتلاق فساد و کوردلی فرو رفته اند که اساسا فرق بین خوب و بد را تشخیص نمی دهند. این دسته به طور کل حسی نسبت به مرگ ندارند.

یک سری از انسان ها نیز به واسطه تزکیه مداوم نفس و کوشش و تلاش در جهت افزایش بینش در زندگی ، نیز هستند که مرگ را به واسطه تعلیمات متعالی درونی (چه بینشی و چه مذهبی) برای خود هموار ساختند. ولی پر واضح است که این حس خوش در تلاطم زندگی دچار جزر و مد شده و چه بسا در خیلی از اوقات زندگی استقبال آنها از مرگ تبدیل به ترس و لرز ناشی از عدم آمادگی گردد.

به هر حال موضع ما در طول زندگی نسبت به مرگ مطابق با شرایط متغیر است. و البته چه زیبا گفت در کلام وحی که "نمیرید مگر آنکه مسلمان خدا باشید".

این تلاطم احساس ما نسبت به مرگ یک فراز و فرود مشخصی نیز دارد. فراز آن را می توان در حس فداکاری (مثل شهادت) یافت. که در یک شرایط خاص به یکباره تمام درون مایه و برون مایه خود را به کناری می گذاریم و آماده جان فشانی و استقبال از مرگ می شویم. مانند فداکاری در راه وطن و یا حتی مواجهه با خطر بخاطر نجات جان یک غریبه. این رویارویی با مرگ در تمام فرهنگ ها و ملت ها نیکو داشته می شود .

و در مقابل این حالت متعالی استقبال از مرگ ، یک حالت فرود ناپسند نیز وجود دارد به نام خود کشی.

اتفاقی که به نا امیدان و بی طاقتان زندگی نسبت داده می شود. تجربه ای که درصدی کمی از جامعه آن را لمس کرده اند. حتی کمتر از گروه جان فشانان.

حالا من می خواهم یک جور دیگر به این رخداد نامیمون نگاه کنم. اینکه انسان به دلایلی به این نتیجه برسد که مرگ را بر زندگی ارجح بداند را می توان یک اقدام شجاعانه (شاید هم مالیخولیایی) دانست. تجربه ای که همه ما از آن یا وحشت داریم و یا خواهان تاخیر آن هستیم. این میل به مردن برایم جالب تر از دلایل آن است. میلی که بین انسان های شجاع و ترسو مشترک است. انگار که خوب و بد به یکجا ختم می گردد. چه طور می شود که انسان فرصت های خوب زندگی را در مقابل تحمل ناملایمات آن از خود می گیرد. خودکشی یک انتخاب آگاهانه است که انسان برای رهایی از یک شرایط نا مطلوب بر می گزیند. ولی او چه تصوری از اوضاع بعدی دارد؟. آیا احتمال می دهد که اوضاع بعد از این اتفاق بهتر شود؟. و یا برعکس؟. آیا او عذاب خدا را بر عذاب دنیا ترجیح می دهد؟. آیا او احتمال نمی دهد که امکان دارد خدا به او تخفیف داده و شرایط را بر وی آسان گیرد؟. آیا این به معنای ذره ای امید نیست؟. آیا او قبل از خودکشی همه چیز را ارزیابی نکرده است؟. آیا او امید ندارد؟. آیا او به لطف پروردگار امید ندارد؟. آیا او قبل از مرگ توبه نکرده است؟. حداقل از خدا عذر خواهی کرده است که ببخشید بر خلاف نظر شما زود تر برگشته ام.

پس چه مرگ جالبی است که آگاهانه باشد ،امیدوارانه و عبودانه!؟.

 

و چه شگفت اندیشه کردیم اندر غایت نیک و بد که هر دو به یک ختم شوند. فراز بهشت و فرود جهنم هر دو طریقی است از دو سوی دایره که به یکدیگر می رسند. وقتی که انسان یکسره غرق در تاریکی است و تمام سوسوهای حقیقت را خاموش می کند عرصه را برای حضور نور فراهم می سازد. آنچنان تشنه حقیقت می شود که سر بر توبه می گذارد. گویی که به محضر حضرت حق مشرف شده است. وقتی که ما نا امید می شویم خدا را پر رنگ تر احساس می کنیم. و برخی از ما فقط وقتی خدا را احساس می کنیم که گناه کرده باشیم. و او را نمی خوانیم مگر به هنگام ترس و نا امیدی.

آیا تاریکی جزئی از ذات حقیقت نیست؟. آیا "بد" برادر نیکو کار و جان فشان "نیک" نیست که خود را فدای اعتلای برادر کرده است؟. آیا این "بد " نیست که میزبان ملاقات بنده با خدای خویش است؟.


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ پسرک خانه ای داشت بروی خر پشته